منتظرتم

منتظرم تا بیایی و بشی عزیزدردونه من و بابایی....بصبرانه منتظرتیم...

منتظرم تا بیایی و بشی عزیزدردونه من و بابایی....بصبرانه منتظرتیم... هیچ وقت دست از تلاش برنمیدارم..هر جور سختی و هر جور درد آمپولی رو تحمل میکنم فقط به خاطر تو که بیایی....به قول بابایی میگه تو داری با مرگ دست و پنجه نرم میکنی به خاطر بچمون.... به خاطر مشکل انعقادی که برام پیش اومده ، استفاده از داروهای هورمونی برام فوق العاده مضره...ولی من هیچ وقت دست از تلاش برنمیدارم..  همیشه منتظرم تا بیایی و خونمو روشن تر از قبل کنی..عزیزکم....          عزیزم...قربونت برم شایدم مثل این هنوز خوابی و داری برای مامانی خودتو لوس میکنی که هنوز منتظرش بزاری...توروخدا خیلی دلم برات تنگ شده..دیگه بیا عزیزم.......
4 تير 1394

بازم دلمو شکستی..بازم منفی .....

ادامه مطلب قبلی.................   بله عزیزم...همون روز که انتقال دادم فرداش با ماشین خودمون برگشتیم خونه...8 ساعت تو راه بودیم..تو راه فیروزکوه بودیم که نوشته بود آش و دوغ گدوک..خیلی هوس کردم..به بابایی گفتم برام بخره..بابایی هم که هی وقت نمیگه نه..ماشینو نگه داشت و برام خرید..خیلی خوشمزه بود...  تو راه چندین بار وایمیستادیم و چایی و غذا میخوردیم...منم  صندلی جلوی ماشینو خوابونده بودم و دراز کش بودم... بالاخره رسیدیم خونه..فرداش رفتم سر کار..تا 15 روز گذشت..این 15 روز تا رسیدن به مرحله آزمایش سخت ترین مرحله هست... روز ازمایش که 31 اردیبهشت 94 بود و روز پنجشنبه...صبح قبل رفتن به سرکاز آز رو دادم و گفتن دو آماده میشه...تو...
3 تير 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به منتظرتم می باشد